عشق ونفرت

درد عشق-عاشقی-خیانت-دروغ-دل نوشته

داستان ازاينجاشروع شد:خيلى عصبانى بود؛بهم گفت چقدردوستم دارى؟

گفتم خيلى گفت بهم ثابت کن،گفتم:چجورى؟گفت تيغوبرداررگتوبزن

گفتم عزيزم مرگ وزندگى دست خداست،گفت اگه دوستم دارى بزن.

تيغوبرداشتم رگموزدم بعدکه داشتم توآغوشش جون ميدادم،آهسته زيرلب گفت:

اگه دوستم داشتى تنهام نميذاشتى:'(



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 8 / 12 / 1392برچسب:, ] [ 17:58 ] [ bita038 ] [ ]