بچه ها گل سلام
من از این به بعد کم میخوام بیام اینجا اگ کسی میخواد مدیر دوم یا سوم وبلاگ شه
بهم بگه ولی به شرطی که مطلب بزارد بازدیدکننده بیارید و شلوغ کاری نکنید
اگ کسی هست خواهشا بهم بگه منتظرتونم
درد عشق-عاشقی-خیانت-دروغ-دل نوشته
بچه ها گل سلام
من از این به بعد کم میخوام بیام اینجا اگ کسی میخواد مدیر دوم یا سوم وبلاگ شه
بهم بگه ولی به شرطی که مطلب بزارد بازدیدکننده بیارید و شلوغ کاری نکنید
اگ کسی هست خواهشا بهم بگه منتظرتونم
ماههاست فراموشش کرده ام ؛ خاطراتش را هم . . . !
ولی نمی دانم دستانم چرا هنوز به نوشتن نامش ذوق میکنند !
منتظر روزی هستم که یا فراموشت کنم ، یا بفهمی که نمیتونی فراموشم کنی . . .
چه نامردانه است انسانی را دنبال خود کشیدن ، عاشق کردنش
و در اوج تنهاییش رها کردنش و گفتن اینکه :
دیگر تو را نمیخواهم . . .
رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بوده ام
خدایا می شود استعفا دهم ؟؟؟
کم آورده ام . . .
دوست دارم که.....
یه اتاقی باشه گرمه گرم ... روشنه روشن ... تو باشی، منم باشم ... کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید... تو منو بغلم کنی که نترسم ...که سردم نشه ...
که نلرزم ... اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار ... پاهاتم دراز کردی ... منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم ... با پاهات محکم منو گرفتی ... دو تا دستتم دورم حلقه کردی ... بهت میگم چشماتو میبندی؟ میگی آره! بعد چشماتو میبندی ... بهت میگم برام قصه میگی تو گوشم؟ میگی آره! بعد شروع میکنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن ... یه عالمه قصة طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمیشن ... میدونی؟ میخوام رگ بزنم ... رگ خودمو ... مچ دست چپمو ... یه حرکت سریع ... یه ضربه عمیق ... بلدی که؟ ولی تو که نمیدونی میخوام رگمو بزنم ... تو چشماتو بستی ... نمیدونی من تیغ رو از جیبم در میارم ... نمیبینی که سریع می برم ... نمیبینی خون فواره میزنه ... رو سنگای سفید ... نمیبینی که دستم میسوزه و لبم رو گاز میگیرم که نگم آااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی ... تو داری قصه میگی.. من شلوارک پامه ... دستمو میذارم رو زانوم ... خون میاد از دستم میریزه رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا ... قشنگه مسیر حرکتش! قشنگه رنگ قرمزش ... حیف که چشمات بسته است و نمیتونی ببینی ... تو بغلم کردی ... میبینی که سرد شدم ... محکمتر بغلم میکنی که گرم بشم ... میبینی نامنظم نفس میکشم ... تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت! میبینی هر چی محکمتر بغلم میکنی سردتر میشم ... میبینی دیگه نفس نمیکشم ... چشماتو باز میکنی میبینی من مردم ... میدونی؟
من میترسیدم خودمو بکشم! از سرد شدن ... از تنهایی مردن ... از خون دیدن ... وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ... مردن خوب بود، آرومِ آروم ... گریه نکن دیگه! ... من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم دلم میگیرهها ! بعدش تو همون جوری وسط گریههات بخندی ... گریه نکن دیگه خب؟ دلم میشکنه... دلِ روح نازکه ... نشکنش خب...؟
دیگربازی بس است،بیا شمشیرها راکناربگذاریم…
دستهایمان رابشوییم وچیزی بخوریم…
اماچرادستهای توخونیست وپشت من میسوزد؟!
به لب هاي ساده ات بياموز . . .
لب هاي وحشي هر هرزه اي لايق بوسه هاي آتشينت نيست . . .
کسي را ببـــــــــــــــــــــــــوس . . .
که حرمت بوسه را بداند و حداقل بخاطر بوسه هايت . . .
فردا که از کنارت رد شد . . .
با نيشخند نگويد
فاحـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
ادمها ترك كردن را دوست دارند
سرشان را با افتخار بالا میگیرند
و میگویند : ترک کردم
سیگار را
خانه را
... ... ... دوستانم را
معشوقم را
اما هیچ کس ترک شدن را دوست ندارد
سرِشان را پایین میاندازند
و با همه ی غمِ وجودشان میگویند
ترکم کردند
دوستانم
خانواده ام
عشقم میبینــید ؟
ما همان آدمهایی هستیم که ترک میکنیم
اما وقتی کسی ترکمان میکند
جوری که انگار دنیا به آخر رسیده باشد
بغض گلویمان را خفه می کند.....!
خدایا ...
آغوشت را امشب به من می دهی ؟
برای گفتن چیزی ندارم
اما برای شنفتن حرفهای تو بسیار...
می شود من بغض کنم!!
تو بگویی : مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی...
می شود من بگویم خدایا؟؟؟؟
تو بگویی : جان دل ..
می شود بیایی؟؟؟؟!!!؟؟؟؟
با مـَـלּ لــَج نـَـکــُـלּ بـُـغض ِ نـَـفـَـهمـ !
ایــלּ کـِـه خُودت را گوشـِـه ے گـِـلوُ قایــِم کــُنے ...
چیزے را عَوَض نـِمے کــُـنـَـد !
بالاخـَـره یا اَشک مے شـَـوے دَر چــِشمانـَـم
یا عـُـقده دَر دلـــَـ ــ ـمـ !
شاید سال ها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت ازکنارهم بگذریم
و تو...
آهسته زیر لب بگویی چقدر آن غریبه شبیه خاطراتم بود.......
این روزهــــــــا
غــــــم برای خــوردن زیـــاد دارم
تو دیـــگر برایم لقمـــه نــگیر
لـــطــفا...
بعضی وقت ها خداحافظ یعنی:
نذار برم...
حـــکم دادگــاه:
زنــــــــــدگی اجبــاریســـــت!!!
عـشـق رويــاهـاي مــن كـسـي استــــ كـه وقـتـي مـثـل
سگــــ و گـربــه بـه جـون هـم افتــاديـمـــ
شـبـش نـذاره از تـو بـغـلـش جـمـــ بـخـورمـــ
و بــگـه : آشـتــي نـكـرديـمــا...
مـن بـدون تــــو
خــوابـمــــ نـمي بـــره؟؟؟!!