بیـــا حــرف هایمان را بخوریـــم ...
این حـرف ها لایــق زده شــدن نیست ...
بگــذار دیگــر نگویــم ، دیگـر از علاقـــه ام نگویــم ...
تو هم دیگــر نگــو ، از علاقه ات ، از خـــودت ، از زندگــی ات ...
بگــذار بـرای هم خــراب نشویــم ...
آن تصویــر همیشگــی را در ذهنــم خـراب نکــن ...
بگــذار فرض کنـــم تو یک غریبــه ای که بچــگانه عاشــق شـدی و تا ابــد دوستــم داری ...
و فرض کــن من همــان دختــر خوبی هستــم که فقط از تو خوشــش آمــده ...
بیــا فــرض کنیــم که تو عاشــق ماندی مانند حرفهایـــت ...
و مـــن هم دختـــر خوبــی مانــدم ماننــد انتظاراتــت ...
♥
حــرفهایمــان زده نشــود بهتــر است ...
♥
نه مــن نا امیــد میشــوم و نه تو عصبــانی ...
بگــذار به راحتــی از هم بگــذریم ...
و اشتـــباه نکنیــــم ...
اشتباهــی که سر هر دویمـــان را بربــاد دهــد ...
نظرات شما عزیزان: